پایگاه خبری دریچه سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ... آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ صفحات وبلاگ
چهارشنبه 91 شهریور 1 :: 10:41 عصر :: نویسنده : دریچه نویس
به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاری دانشجو ، اول شهریور ماه سالروز شهادت مردی است که مانند یک دیدهبان در انقلاب اسلامی توانست پیش از بسیاری از خواص منافقین نهفته زیر چهره مدافعان انقلاب را بشناسد. شهید اسدالله لاجوردی با توصیه شهید بهشتی وارد دستگاه قضایی شد و بررسی پرونده گروهک تروریستی فرقان باعث شد تا قابلیت وی در برخورد با گروههای نفاق مشخص شود، بخصوص پس از حوادث سال 60 و انفجار حزب جمهوری، دادستانی و انفجار نخستوزیری این چهره شاخص و پایدار عرصه قضایی بیش از پیش خاری در چشم منافقین کوردل شد. یکی از مهمترین ابعاد سخنان و رفتار شهید لاجوردی، شناخت وی از افرادی است که از آنها در وصیتنامهاش به عنوان منافقین جدید سخن به میان آورده است. وی پس از سالها تجربه و بررسی ابعاد مختلف پروندههای قضایی، دریافته بود که تشکلهایی چون مجمع روحانیون مبارز، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب در واقع دنبالکنندگان مشی منافقین دهه 50 و 60 هستند. بهزاد نبوی و تلاش برای آزادی یک منافق شناخت شهید لاجوردی از افرادی چون بهزاد نبوی به ایام حضور در زندانهای رژیم شاه و همبندی با برخی از سران جریان منافقین جدید باز میگردد، اما در یک نمونه مشخص میتوان به پرونده محمدرضا سعادتی اشاره کرد که شهید لاجوردی وی را به زندان انداخته و محکوم به اعدام میکند. سعادتی یکی از نیروهای شورای مرکز سازمان منافق قدیم و طیف رجوی بود که جاسوسی وی برای نظام محرز و به اعدام محکوم شد، اما زمان اجرای حکم، نبوی با شهید لاجوردی تماس میگیرد و درباره حکم اعدام این منافق به چانهزنی میپردازد. اگر چه در زمان گفتوگو سعادتی اعدام شده بود، اما نبوی تصمیم داشته بدون اذن شهید رجایی اما با ادعای نیابت از طرف وی در مورد عدم اعدام سعادتی شهید لاجوردی را قانع سازد. لاجوردی خطاب به حجاریان: شما از منافقین هم بدتر و خطرناکتر هستید شناخت شهید لاجوردی از سرکردگان جبهه مشارکت را میتوان در سخنان سعید حجاریان به درستی فهمید. وی پس از شهادت این شهید بزرگوار در مصاحبهای میگوید: لاجوردی به خود من همواره میگفت شما از منافقین هم بدتر و خطرناکترید، میگفت رجوی دوراندیش نبود و خیلی زود دست خودش را رو کرد، اما شما سازمانیها دور اندیش هستید و خودتان را برای آینده آماده کردهاید و منتظر فرصت هستید تا شرایط به نفعتان مهیا شود. حجاریان در ادامه میگوید: لاجوردی مرا که میدید میگفت تو و بهزاد(نبوی) و خسرو(تهرانی) از رجوی خطرناکترید... بارها به من گفت که شما (سازمان مجاهدین انقلاب) از منافقین بدترید. وی در مصاحبهاش در رابطه با اختلافش با شهید لاجوردی توضیح میدهد که ما دنبال این بودیم و تلاش بسیاری کردیم که سعادتی اعدام نشود که آقای لاجوردی سعادتی را اعدام کرد. حتی سعید حجاریان پس از شهادت لاجوردی در مقالهای تحت عنوان «دشمنشناسی وارونه» وصیتنامه شهیدلاجوردی را نقد میکند. وصیتنامه عجیب شهید لاجوردی شهید اسدالله لاجوردی در وصیتنامه پر از درد و رنج خود با اشاره به ابعادی از مظالم صورت گرفته در حق انقلاب میگوید: چگونه است که با نام اسلام و در ذی اسلامیت شعارهای مردمفریب خالی از محتوا رواج پیدا میکند و آنها که مسئولیت جلوگیری از انحراف را دارند، ساکت مینشینند. این مسئله را به خوبی دریافتهام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بیاساس رضایت به اصطلاح مردم و به خیال خام و پوچ پایگاه به اصطلاح ملی پیدا کردند موضعگیری کنند مصداق فرموده گرانقدر معصوم (ع) است که «مَن طَلَبَ رضی الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً.» خدایا! تو شاهدی به همان اندازه - بلکه صد چندان - که به امام قاطع و سازش ناپذیرم عشق میورزم، نسبت به سازشکاران و مدافعان عملی ضد انقلاب (اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم. بیم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تکرار شود و یا ایران اسلامی به سرنوشت الجزایر دچار شود. خداوندا! از تو مصرانه می خواهم دست و قدم، زبان و قلم همه کسانی را که در جهت رهانیدن ضد انقلابیون و مرتدین و محاربین از چنگال عدالت، اعمال قدرت و نفوذ کردهاند و همه کسانی که پذیرای این ننگ شدهاند (تا چند روزی به کام وهم و خیال رسند)، برای همیشه از سرنوشت این مردم شهید پرور و شاهد قطع فرمایی. خدایا! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را همانان که التقاط، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ - به بزرگی مجمع الاضداد - به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کُشند و هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس ... ! برقرار می کنند، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کُشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند . به مسئولین گوشزد کرده ام ولی نمی دانم چرا؟ ترتیب اثر نداده اند. به مسئولین بارها گفته ام که خطر اینان بمراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است؛ چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند؛ به گونه ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاء ها دست به تخریب می زنند و اعمال قدرت می کنند. مهم و بسیار مهم این است که هدف غایی از همه این تلاشها، گسترش فکر التقاطی و انحرافی سازمان ضد خداییشان است که جز اندیشه های مادیگرایانه و ماتریالیستی، چیز دیگری نیست... و حتی در مواردی نظیر به شهادت رساندن باهنر و رجایی، به دست روی دست مالیدن های مسامحه کارانه و مصلحت اندیشی های پشیمانی آورنده متوسل شوند. باز مهمتر از همه اینکه با کمال تاسف توانسته اند تعداد فراوانی از جوانان مسلمان را جذب کرده و منحرف نمایند. پا در میانی منتظری، صانعی و موسوی اردبیلی برای آزادی یک مجرم شهید لاجوردی به دلیل اقدامات انقلابی و به دور از توصیههایش تا مدتها با صانعی، دادستان کل کشور وقت و اعضای شورای عالی قضایی درگیر بود. یکی از جریانات مهم که این درگیری را بیش از پیش علنی کرد، پرونده مربوط به نوشین نفیسی است. نوشین نفیسی، فرزند پزشک مخصوص آیتالله منتظری در سال 1358 به عضویت گروه مارکسیستی پیکار در میآید و پس از دستگیری و شناسایی تقی شهرام به همراه برادرانش وارد بخش مرکزی این سازمان میشود. نام مستعار وی در تشکیلات ثریا بوده و در تابستان سال 1361 به همراه همسرش و چند عضو دیگر توسط دادستانی انقلاب اسلامی دستگیر میشود. بعد از برگزاری دادگاه وی به همراه همسر و تنی چند از اعضای دیگر این گروهک به اعدام محکوم میشوند، اما دخالت منتظری به عنوان قائم مقام رهبری که در آن زمان اختیار عفو محکومان را بر عهده داشت منجر به تخفیف در حکم نفیسی میشود. در تاریخ 25/9/63، یوسف صانعی دادستان وقت کشور در نامه ای به آیتالله موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور و رئیس شورای عالی قضایی مینویسد: با توجه به سیاست کلی فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری در رابطه با برخورد با افراد وابسته به گروهکها و زندانیان و با توجه به عنایت خاص ایشان نسبت به جناب آقای دکتر نفیسی حسب نقل آیت الله محمدی گیلانی و با عنایت به این که افراد نزدیکی از این خانواده محکوم به اعدام و حکم درباره آنها اجرا گشته و با عنایت به تعهد اسلامی و تخصص خود جناب آقای دکتر نفیسی و با توجه به تعهد پیوست تقاضا میشود. از محضر امام امت مدظله العالی دو درجه تخفیف برای محکومه نوشین نفیسی صبیه آقای دکتر نفیسی درخواست شود. ا- مجازات اعدام او به 15 سال زندان 2- مدت حبس وی به 5 سال معلق شود. بدیهی است پدرش حاضر به ضمانت هم میباشد. بدین شکل زمینه آزادی عضو مرکزیت یک سازمان که به جنگ مسلحانه با نظام پرداخته است، فراهم میشود. آیت الله موسوی اردبیلی نیز در نامهای به شهید لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران مینویسد: چون با پیشنهاد دادستان محترم کل کشور در جلسه شماره 636 – 25/9/63 شورای عالی قضایی تصویب شده است، تخفیف مجازات اعدام محکوم نوشین نفیسی فرزند ابوتراب به پانزده سال حبس و تعلیق حبس به مدت پنج سال موافقت و به تایید حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رسیده است. مراتب جهت اقدام قانونی اعلام میگردد. شهید لاجوردی نیز در پشت برگه حکم آزادی نوشین نفیسی که به وی ابلاغ شده بود، مینویسد: زندانی نوشین نفیسی یکی از خبیثترین و متعصبترین افراد نادری است که در زندان تحمل کیفر مینماید، ولی با شیوههای منافقانه به دروغ خود را بریده نشان میدهد. بدیهی است کسی که از مرکزیت جناح انقلابی منشعب از پیکار مرتد محارب باشد، آزادیش چه مقدار برای جامعه خطرناک است، ولی چه میشود کرد؟! چون دستور آزادیش صادر شده چاره ای جز آزاد کردن نیست.گرچه با تمام وجود مخالف آزادیش هستم و معتقدم اگر قرار باشد مرکزیت سازمان الحادی با آن همه جنایت و آمریت در کشتار مردم مسلمان و بیگناه و ... داشتن همه وزر و وبال اعضا و هواداران اعدام شده سازمانش، آزاد شود، پس ...؟!! خدایا تو شاهدی با دیدن این نامه و تبعیض غیرقابل تصور مرگ خود را از تو خواستم! نفیسی با پا در میانی منتظری، صانعی و اردبیلی با سپردن کفیل و وثیقهای معادل یک میلیون تومان آزاد شد. پس از اتفاقات پرونده نفیسی و سپس پیگیری شهید لاجوردی در قضیه باند مهدی هاشمی و بیت منتظری فشارها از طرف شورای عالی قضایی برای استعفای وی زیاد میشود. یکی از نزدیکان شهید میگوید: البته امام هم به ایشان فرموده بودند که استعفا ندهید، اما بالاخره شورای عالی قضایی سال 1363 شهید لاجوردی را از کار برکنار کردند و رفسنجانی نیز در کتاب خود به این امر اشاره میکند که امام از برکناری شهید لاجوردی بدون اطلاع ایشان ناراحت شده بودند. پس از تغییر مدیریت قوه قضائیه آیتالله یزدی با سفارش سیداحمد خمینی ریاست زندانها را به او میسپارد و بدین گونه لاجوردی جایگزین محمد انصاری میشود. اما تبلیغات علیه لاجوردی دوباره شروع میشود و وی را در سطح گستردهای متهم به شکنجه زندانیان میکنند. حجم تبلیغاتی وسیع علیه شهید لاجوردی و اقدامات قاطع وی از جمله بازداشت حسن لاهوتی پدر دامادهای هاشمی رفسنجانی سبب میشود که سرانجام لاجوردی بار دیگر از امور قضایی کنار گذاشته شود. ابعاد درگیری شدید برخی از مقامات نظام، شورای عالی قضایی و چهرههای شاخص جریان منافقین جدید با شهید لاجوردی سال 1376 خود را نشان میدهد و عباسیفر، معاون وقت قوه قضائیه بدون اطلاع آیتالله یزدی وی را وادار به نوشتن استعفا میکند. سخنرانی به یادمانی شهید لاجوردی بخشی از اسرار برکناری شهید لاجوردی از دادستانی انقلاب تهران را میتوان در سخنرانی 1363 در جمع دادیاران دادستانی انقلاب وی پیدا کرد. شهید لاجوردی چنین می گوید: این نکته را تذکر بدهم که من خواهش میکنم برادرمان آقای انصاری در صحبتهایشان کلمه زندانی سیاسی را به کار نبرند یا اگر به کار میبرند یک موردش را در ایران معرفی کنند که زندانی سیاسی یعنی چه. عدم شناخت که در ابتدا اشاره کردم، همین است که یک مشت تروریست که سابقاً چاقوکش بودند حالا شدند هفتتیرکش. به هفتتیرکش که زندانی سیاسی نمیگویند. یک مشت تروریست آدمکش، بیشرف، بهشتیکش، تقواکش، فضیلتکش، رجایی کشته، باهنر کشته، شهید مدنی کشته، شهید دستغیب کشته جمع شدهاند، اینها زندانی سیاسی نیستند، اینها یک مشت زندانی ضدانقلاب، ضدبشر و تروریستاند. موسوی اردبیلی: دخترهای زندانی را با تعهد ازدواج آزاد کنید! وی ادامه می دهد: آقای اردبیلی به من فرمودند همه مردهای زندانی را آزاد کن و صدتایشان را نگه دار و دخترها را هم با این تعهد که از بابا و ننهشان تعهد بگیر که بروند شوهر کنند، همه را آزاد کن. این مطلب را حضرت آیتالله اردبیلی میفرمایند. ما خدمت حضرت امام رفتیم و ایشان میفرمایند: «من از اول اعتقادم بر این بود که اینها آدم نمیشوند». کدام یکی را قبول کنیم؟ اگر ولایت فقیه داریم باید حرف حضرت امام را بپذیریم. جناب آقای انصاری چند بار به من گفتید که چشم دختری یک بود کردید ۵/۱۰، در شورایعالی قضایی هم گفتید. برای اینکه بدبختی را اوت کنید متوسل به این خلافگوییها میشوید که بعد دکتر برود و ببیند یکصدهزارم تغییر به وجود نیامده؟ کسی از انقلاب این انتظارات را ندارد، ما برای ارزشها انقلاب کردیم، نه ضد ارزشها. در این مملکت انقلاب شده که راستیها و درستیها و ارزش به کارها حاکم شود، نه اینکه اگر کسی کار کرد پدرش را دربیاورند، اول لجنمالش کنند، بعد هم دورش بیندازند. آیا انقلاب برای این چیزها به وجود آمده؟ بارها گفتهام در راه انقلاب همه چیز را میگوییم، به خاطر خدا به جهنم میرویم، درست است در تعبیرم تناقض است، اما میخواهم حدود فداکاریهایمان را نشان بدهم. برای خدا به جهنم میرویم، برای انقلاب زن و بچه و ناموس و آبرو را میدهیم، اما یقین بدانید برای کسب قدرت دیگران پاپاسی هم نمیدهیم. برای انقلاب آبرو میدهیم، زندان میرویم، جانمان را هم میدهیم و برایمان مسئلهای نیست و افتخار هم میکنیم، اما اگر احساس کنیم قرار است از انقلاب سوءاستفاده کنند، نه آبرو، نه اسم، نه مقام و نه شهرت و نه هیچ یک از این چیزهای زشت و پست را حاضر نیستیم داشته باشیم و مردانه در برابر هر حرکتی که احساس کنیم در مقابل انقلاب میایستد، میایستیم و همه چیز را هم فدا میکنیم. ادامه مطلب ... موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||