پایگاه خبری دریچه
سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ...
درباره وبلاگ


سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ...
دوشنبه 91 شهریور 27 :: 9:43 عصر :: نویسنده : دریچه نویس

در دو سر این یقه گیری سیاسی عباس عبدی و صادق خرازی قرار داشتند. عباس عبدی از فعالان اصلاح طلبی است که همه نوع زمینه ای در پرونده وی دیده می شود. مسئول دانشجویان حمله کننده به لانه جاسوسی آمریکا، عضو شورای سردبیری روزنامه‌های سلام و صبح امروز و عضویت در شورای مرکزی جبهه مشارکت و ... از مهمترین سرفصل های کارنامه وی است.
محمد صادق خرازی اما کارنامه کمتر اما مشخصی دارد. وی 6 سال سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود و پس از آن 4 سال سفیر ایران در کشور فرانسه شد. وی همچنین مشاور ارشد محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری بود.























دغدغه ما کنترل غضنفرهای اصلاح طلب خوانده بود

اما این مواجهه سیاسی از مصاحبه خرازی با نشریه آسمان و اظهارات وی در مورد سیاست خارجی دوران اصلاحات شروع شد. خرازی در این مصاحبه گفت: «در دوره اصلاحات دستگاه سیاست خارجی هم از خودی ضربه می خورد و هم از غیر خودی، اما به زعم من بزرگترین ضربات را دستگاه سیاست خارجی از تندروی خودیها خورد. برخی مواضع و رفتارهای هنجارشکنانه عده ای محدودیت های جدی برای متولیان سیاست خارجی به وجود آورد. برخی وعده ای که از سیاستمداران چپ کور بی منطق بودند، با یک گردش یک شبه به سیاستمداران روشنفکر اصلاح طلب نمایی تبدیل شدند که مشکل همه مسائل را در خود ارعابی و وادادگی محض جستوجو می کنند؛ روزگاری کوس چپ زدنهایشان چنان هزینه هایی را بر ملت و مملکت تحمیل میکرد و روزگاری کوس وادادگیشان چوب حراج بر داروندار این ملت زده است. در سیاست خارجی نه آن چپ زدنها و چپکاری ها کارساز است و نه آن دلبستگی ها و وابستگی ها. اقدامات خارج از ضوابط برخی از اصلاح طلبان مثل مذاکرات با برخی از گروگان های سفارت آمریکا که خودشان عاملش بودند، در برقراری روابط با آمریکا مانع ایجاد کرد. این دسته از اصلاح طلبان با استحاله تدریجی افکار تند خودشان به قیمت نادیده انگاشتن تمام توان وظرفیت ملی به قدری دردسرساز شدند که از حد تحمل گذر کرد. یکی از دغدغه‌های عمده مسوولان کنترل غضنفرهای اصلاح طلب خوانده ای بود که بی دلیل مرعوب هیمنه قدرت غرب شدند.
چگونه یک جوان 26 ساله بی سواد سمت دولتی می گیرد؟
اما این نقد تند به غضنفری که بی شک مصداقی جز عباس عبدی ندارد، سنگین آمد و وی به سرعت در نامه ای سرگشاده به ?نقد این مصاحبه پرداخت. در این نوشته با عنوان «وقتی که از آسمان رانت می بارد» آمد: با توجه به وضعیت جسمی و بیماری آقای خرازی جالب بود که همچنان احساس مسئولیت نموده و درباره یکی از مهم‌ترین وجوه سیاسی کشور اظهارات انتقادی بیان کند. واقعیت این است که از خواندن آنچه که در تعریض به بنده گفته بودند، تعجب کردم. نه به واسطه این که مطلبی را علیه بنده گفته‌اند، بلکه به خاطر دور بودن آن از حداقل منطق. به علاوه در شأن آقای خرازی نیست که نسبت به گفته‌هایشان بی‌تفاوت باشیم و باید احترام ایشان را از این حیث رعایت کرد. گویی دیگران باید کیسه بوکس برخی از دوستان باشند تا مبادا اتهامی متوجه گرایش‌های آنان شود! امیدوارم که آقای خرازی از پاسخی که در ادامه خواهد آمد دلگیر نشوند. بنده سعی کردم برخی از موضوعات را بدان حد تلطیف کنم که رعایت حال جسمی ایشان هم شده باشد.
بنده برای اطلاع بیشتر از پیشینه آقای خرازی به سایت شخصی ایشان مراجعه کردم. هیچ سابقه‌ای در کنشگری سیاسی نیافتم یا اگر هم بوده ایشان ننوشته‌اند. ولی تا دلتان بخواهد مدیریت موسسات پژوهشی و مدارک واقعی یا افتخاری دانشگاهی و امثال آن را می‌توان دید.
آقای خرازی گفته‌اند انتساب «اقدامات خارج از ضوابط» به رفتار بنده است. خدا را شکر که دیگران این اقدام بنده را مثل ایشان خارج از ضوابط ندانستند والا در پرونده‌های خود باید پاسخگوی آنها هم می‌شدم. آقای خرازی! کدام ضابطه؟ خوب است بفرمایید یک فرد عادی که نه به استخدام دولت است و نه از آن ارتزاق می‌کند، بر اساس کدام ضابطه باید رفتار کند؟ نکند در همه موارد تا این حد غیرمنطقی و بی‌حساب از کلمات استفاده شده است؟ اگر شما فقط بفرمایید که بنده کدام ضابطه را در نظر نگرفته‌ام، همه ادعاهایتان را می‌پذیرم. نکند باید از دوستان وزارت خارجه کسب اجازه می‌کردم؟ همین که شما برای رفتار یک شهروند این چنین تعیین تکلیف می‌کنید، نشان دهنده خیلی از مسایل است. درباره صحبت با باری روزن عرض کنم که هدف من از آن، نه برقراری رابطه با آمریکا بود نه به هم زدن این رابطه. می‌خواستم نشان دهم که موضوع تصرف سفارت، مربوط به زمان خود و در واکنش به سیاست‌های آن زمان بوده و امروز می‌توان به گونه دیگری رفتار کرد.
اگر ایجاد رابطه با آمریکا از طریق‌های خاص و با کارهایی که شما بهتر از هر کسی می‌دانید، چگونه است و این که یواشکی کارهایی شود و هیچ کس حرفی نزند و کاری نکند، در این صورت روشن است که سرنوشت آن همین است که شد. خاک بر سر (ببخشید که این کلمه را به کار می‌برم) سیاستی که شما در پیش گرفتید که بخواهد روابط با آمریکا را تنظیم کند ولی یک اقدام تا این حد عادی و حتی مکمل آن، مانع تحقق آن سیاست شود. اتفاقاً همین نگاه و سیاست بوده که تا کنون مشکلی را در این زمینه حل نکرده است، و اکنون بجای پرداختن به نقد خود به دیگران حمله می‌کند!
تصرف سفارت آمریکا هم، در حوزه توازن و تعادل نیروهای سیاسی چنین اثراتی داشت. کسانی را بر صدر نشاند که بر اساس شایستگی‌های ذاتی خودشان به آن جایگاه نرسیده بودند. برای آنکه خیلی راه دور نرویم، همین آقا صادق خودمان را که خداوند سلامتی را به ایشان بازگرداند، نمونه قرار می‌دهیم. ایشان در 22 سالگی عضو شورای عالی پدافند ملی شده‌اند در 24 سالگی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد شده‌اند و در 26 سالگی به سفیری ایران در سازمان ملل متحد منصوب شده‌اند! این صادق هنگام انتصاب به سفیری ایران در سازمان ملل متحد فاقد تحصیلات دانشگاهی هم بوده‌اند. پرسش این است که یک جوان 26 ساله فاقد تحصیلات دانشگاهی و حتی فاقد یک روز سابقه کاری در وزارت خارجه و امور دیپلماتیک، چگونه به چنین پست مهمی منصوب می‌شود؟ جناب خرازی! امیدوارم مصداق یکی بر سر شاخ بن می‌برید نشویم. مگر ممکن است که در یک کشوری مثل ایران در سال 1368 روال امور عادی باشد ، و به یک باره از مشاوری مدیر عاملی خبرگزاری، از سوی آقای هاشمی به مقام سفارت در سازمان ملل منصوب شد آن هم با 26 سال سن و فاقد سابقه دیپلماتیک و تحصیلات دانشگاهی؟
هزینه اشتباه شما را چه کسی باید بپردازد؟
اما صادق خزاری در نوشتاری جدید، بار دیگر به عباس عبدی تاخت و نوشت: ای کاش تجربه سالیان به او آموخته بود که به کار بردن واژه های مرسوم چپ مآبان برای تخریب شخصیت و تحریف هویت حریف راه به جایی نمی برد و اسباب تشفی خاطر خطیر ایشان نخواهد شد. ظاهراً آقای عبدی خود را قیم همه اهالی اقلیم چپ می پندارند وگرنه چرا خود را مخاطب این بنده کمترین پنداشته اند.
آقای عبدی! بپذیرید خیل کثیری از مردم از نظریه پردازی های ملوکانه بی پایه منزجر شده اند. وقتی جریان های روشنفکری، منطقه و جهان را بهتر می شناسند و با وضع کشورشان، ایران عزیز، مقایسه می کنند به درد می آیند. فرومایگی فرهنگی اقتدارطلبان تاریک اندیش به جای خود، اما نخبه گرایی اجتماعی، رانت بازی اقتصادی، فردمحوری فلسفی، پنهان کاری و جبن سیاسی جریان موسوم به نوروشنفکرانی که اصلاحات را هم مصادره کردند آنان را مشمئز کرده است.
تعجب می کنم از آقای عبدی که مدعی آزاداندیشی است و در عین حال به خودش حتی زحمت سوال از بنده را نداده است و مستقیما قلم را بر مرکب تهدید نشانیده و در میدان توجیه عصبیت خویش چهار نعل دوانیده است. آیا ایشان باور دارند که واقعه گروگانگیری علت موجده جنگ و تجاوز به ایران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پدیده بسیاری از معضلات ملی و بین المللی کشور بوده یا نه؟ آیا ایشان این واقعیت را که اشغال سفارت با آن همه معضلات پیرامونی که پدید آورد هزینه جنگ را بر مردم تحمیل کرد قبول دارند یا آن را توهم می پندارند؟ آقای عبدی، شما و دوستان تان که مدعی هستید آن روز احساساتی بودید و جوانی کردید بفرمایید که به نظر شما هزینه آن احساسات و جوانی کردن شما را چه کس و یا کسانی می بایست متقبل شوند؟
آیا حاضر خواهید بود مسوولیت کار خود را متقبل شوید؟ یا آنکه با شانتاژ و هوچی گری همچنان مدعی جدی هم باقی خواهید ماند؟ چه جالب است که ایشان در بند 6 مدعیات خود فرمان می رانند و اوامر و نواهی صادر می فرمایند که صادق خرازی حق اظهارنظر نسبت به پدیده اشغال سفارت را ندارد! اولاً ایشان با چه صلاحیت و مجوزی همچنان از منظر قاضی القضاتی حکم به مهر دهان و حبس قلم می کنند؟ پس کجاست آزادی بیان این حضرات که کوس ادعایشان تا به آسمان هفتم رسیده است؟
برادر، خوب است سرتان را از برف بیرون کنید و قضاوت و داوری دیگران را نسبت به خود ببینید. این چه داستانی است که کسانی که دارای تحلیل های چپ و تندروی آنچنانی بودند و روزگاری نان خط امامی را می خوردند و مسوولیت های کلیدی امنیتی-سیاسی- اقتصادی را کسب یا غصب کرده بودند، یکباره تغییر موضع بدهند، همکار صدای آمریکا، رادیو فردا و در حلقه همفکران پنتاگون و تمامی نهادهای سیاسی – امنیتی آمریکا قرار بگیرند!




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو
سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ...
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 132
  • بازدید دیروز: 122
  • کل بازدیدها: 214195